دوست بايد كسي باشد
كه هروقت بار تنهاييت سنگين شد
هر وقت كمر كلماتت شكست
هر وقت واژه هايت لال شدند
بيايد بنشيند مقابل چشمهايت
و تو زل بزني به خودت
كه جاري شده اي ميان چشمهايش...
بايد كسي باشد
كه هر وقت بار دلتنگيت سنگين شد
هر وقت طاقت سكوتت تمام شد
هر وقت كم آوردي
بيايد بنشيند كنارت
و تو سرت را بگذاري روي شانه اش
و تمام خودت را به او تكيه دهي...
بايد كسي باشد
كه هر وقت بار خستگي هايت سنگين شد
هر وقت سهمت از بغض بيشتر از توانت شد
بيايد آغوش باز كند
و پناهت شود
و تو يك جا تمام تنهاييت را
تمام دلتنگيت را
تمام سكوتت را
تمام خستگيهايت را
و تمام بغضت را
ميان هُرم نفسهايش
نفس بكشي
|